نفسنفس، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

نفس و مامان و بابا

خونه ی تمیز و مامان خسته

سلام عزیزم  بالاخره خونرو تمیز کردم  کلی ظرف داشتیم شستم، گازو پاک کردم جارو برقی کشیدم و دستشویی رو هم شستم دیگه دارم از کمر درد میوفتم مامان اگه بابا بفهمه من این همه کار کردم میکشدم  همش میگه اینجوری نکن نفس اذیت میشه درست راه برو نفس اذیت میشه درست بشین و کلی دعوا داریم  خلاصه که کلی به خاطره شما دستور میده به من  واااااااای مامان یه خبره خوش الان مامان جون زنگ زد گفت افطار آش درست کردم بیاین پایین خدا خیرش بده اصلا دیگه جونه افطاری حاضر کردن نداشتم بخدا وقتی اسمشو رو تلفن دیدم کلی خوشحال شدم چون فهمیدم میخواد بگه افطار بیاین پایین هورااااااااااااااا  ...
29 تير 1392

خونه ی کثیف و مامان تنبل و بابایه شلخته

سلام عزیزه دله مامان فدات بشم که یا داری لگد میزنی یا سکسکه میکنی یا مشت و لگدو با هم میزنی من نمیدونم بدنیا بیای میخوای چیکار کنی دیگهههههه نفس جونم انقد خونمون کثیفه انقد ظرفه نشسته داریم وااااااای که چقد دلم میخواست مامان تهران بود و میومد کمکمبابا هم که ماشالا انقد شلختس که خدا میدونه من همش دارم دنبالش راه میرم و جمع میکنم اونم که ماشالا همش خوابه  تازگیا هم که نمیدونم قیره چیه میچسبه به کفشاش و جلویه درو همش سیاه میکنه خلاصه که مامان همش دارم جمع میکنم ولی خونه اصلا تمیز نمیشه  من میرم خونرو تمیز کنم مامان جون ...
29 تير 1392

بیست و دو هفتگی عشق مامان

  بیست و دو هفتگیه نفس اکنون کودک درون رحم شما مانند یک نوزاد ولی کمی کوچکتر است.او 27.7 سانتی متر طول و 450 گرم وزن دارد.پوست او تا زمانی که به اندازه ی کافی وزن اضافه کند چروکیده به نظر می آید؛ و موهای نرمی به نام لانوگو که سر تا بدن او را پوشانده قابل دیدن است. لبهای او مشخص و دندانهای او به شکل ریشه هایی در داخل لثه اش قابل مشاهده است. هر چند چشمانش رشد کرده است اما عنبیه(بخش رنگی چشم) او هنوز رنگدانه ندارد و رنگی نشده است.ابروها و پلکهای چشمان او در محل خود قرار گرفته اند و لوزوالمعده ی او که برای تولید هورمونهایی بخصوص انسلین ضروری میباشد در حال رشد است. مامان در بیست و دو هفتگی نفس با بزرگ شدن شكم شما براي فراهم كردن فضا...
29 تير 1392

مشهدی نفس شیطون

سلام عشقه مامان  فدات بشم انقد تکون میخوری که نگرانت شدم و رفتم کلی سرچ کردم  و از دکتر رضایی پرسیدم که نکنه چیزیت شده باشه دیدم بعـــــــــــــــــــله  همه میگن دخترت خیـــــــــــــــلی شیطونه و داره تو شکمه مامانش بازی میکنه فک کنم به بابات رفتی چون مامانت که خیلی مظلوم بوده و هست   ( اینم به اونایی که میگن آره جونه عمت ) نفس جونم 26 خرداد 92 با مامان بزرگ و دایی و زندایی و کلی فامیلایه دیگه رفتیم مشهد و شما شدی مشهدی نفسه من، بابا به خاطره کارش نتونست بیاد قرار شد بدنیا که اومدی 3 تایی بریم مشهد  عزیزه دله مامان امروز میخوایم با مامان بزرگ بریم بازار و کلی عروسک واست بخریم مامان بزرگ همه ی سیسمونیتو ب...
2 تير 1392
1